لمس بوسه

Designed by
Black Theme
رهاتر از همه برگهای پاییزی
نشستهای که نمانی، که زود برخیزی
تو میروی که بد و خوب روزهایم را
شبیه وصل و جدایی به هم بیامیزی
تو را به جان من، ای جان من به قربانت!
بگیر دست مرا ، دست من به دامانت!
میان موج بال زنده مانده ام ، اما
شکسته کشتی بغضم به دست طوفانت
چه شد که وقت سفر قلبت از تپش افتاد؟
چرا ندید مرا دیده ی هراسانت؟
تو انتظار فراموشی از کسی داری
ُکه در جواب تو زُل میزند به چشمانت؟
چقدر دوری از این خسته ، از خیابان ها
چقدر فاصله مانده ست تا خیابانت؟
بگو چرا گرهی را که دست وا میکرد
گذاشتی که کنون وا کنی به دندانت؟!
مرا دوباره به هم ریخت دلربایی تو
هجوم آمدنت ، رفتن شتابانت ...
پوریا شیرانی
کتاب ماهی نمیر! باش که دریا بیاورم
-حرف دلم-