لمس بوسه

Designed by
Black Theme
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست
یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست
دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست
ای كاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید “خبری نیست”
هر جا نکنی باز، سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست
ای كاش که مى گفت نگاه تو، بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست
دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟
من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آنگونه که انگار دری نیست
مهدی فرجی
-حرف دلم-
دوستت دارم پريشان،شانه مى خواهى چكار ؟
دام بگذارى اسيرم ،دانه مى خواهى چكار؟
تا ابد دور تو مى گردم،بسوزان ! عشق كن!
اى كه شاعر سوختى ،پروانه مى خواهى چكار؟
مردم از بس شهر را گشتم يكى عاقل نبود
راستى تو اين همه،ديوانه مى خواهى چكار؟
مثل من ديوانه شو از چار ديوارى درآ!
در دل من قصر داری ،خانه می خواهی چکار؟
خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می خواهی چکار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن ،پس شانه ی مردانه می خواهی چکار؟
مهدی فرجی